بخش باشکوهی از آثار به جای مانده در تخت جمشید
نام اصلی این شهر پارْسَهْ بوده که از نام قوم پارسی آمده است. پارسه به همین صورت، در سنگ نوشته خشیارشاه بر درگاه "دروازه ملل" نوشته شده و در لوحههای عیلامی مکشوفه از خزانه و باروی تخت جمشید هم آمده است. یونانیان از این شهر آگاهی کمی داشتهاند، به دلیل این که پایتخت اداری نبوده و در جریانهای سیاسی، که مورد نظر یونانیان بوده، قرار نمیگرفته است. علاوه بر این؛ احتمال دارد که به خاطر احترام ملی و آئینی شهر پارسه، خارجیان مجاز نبودهاند به این مکانها رفت و آمد کنند و همین عامل باعث گردیده در باب آن آگاهیهای زیادی به دست نیاورند؛ آنچنانکه تا پایان دوره قاجار، سیاحان اروپایی کمتر میتوانستند در باب امامزادههای ایرانی تحقیق کنند.
آثار به جای مانده در تخت جمشید
نام مشهور تخت جمشید، یعنی پِرْسِهْ پُلیس (Perse Polis) ریشه غربی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْپُلیس و یا صورت شاعرانه آن پِرْسِپْتوُلیس Persep tolis لقبی است برای آتنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و "ویرانکننده شهرها" معنی می دهد. این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم پ.م. در چکامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد "شهر پارسیان" به کار برده است (سوکنامه پارسیان، بیت 65). این ترجمه نادرست، به صورت ساده ترش، یعنی پرسه پلیس، در کتب غربی رایج گشته و از آنجا به مردم امروزی رسیده است. خود ایرانیان نام "پارسه" را چند قرن پس از برافتادنش فراموش کردند؛ چون کتیبهها را دیگر نمیتوانستند بخوانند. درکتیبه های دوره ساسانی آنرا "صدستون" نامیده اند. البته مقصود از این نام، تنها کاخ صدستون نبوده، بلکه همه بناهای روی صفه را بدان اسم میشناختهاند. در دورههای بعد؛ در خاطره مردم فارس، "صدستون" به "چهلستون" و "چهلمنار" تبدیل شد؛ و حتی در یکی از اسناد قرن چهارم هزارستون نامیده شده است. اما مهمترین نامی که بعد از اسلام این اثر بدان نام باز شناخته میشده مسجد (مزگت) سلیمان بوده است.
آثار به جای مانده در تخت جمشید
دست کم از اواخر قرن سوم تا اواسط قرن نهم "پارسه" را مسجدی می شناخته اند که توسط سلیمان پیامبر ساخته شده است. پیامبری که جنیان و دیوان را تحت تسلط داشته و احتمالا با کمک آنان ساخته شده است. و در بعضی اسناد سلیمان را با جمشید پادشاه اسطوره ای ایران یکی دانسته اند؛ و احتمالا این هم یکی از عواملی است که به تدریج نام این محل از مسجد سلیمان به تخت (قصر) جمشید تغییر پیدا کند.
پس از برافتادن هخامنشیان، خط و زبان آنها نیز بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت. خاطره شان با یاد پادشاهان افسانهای پیشدادی و نیمه تاریخی کیانی درهم آمیخت و بنای شکوهمند پارسه را کار جمشید دانستند و کمکم این نام افسانهای را بر آن بنا نهادند. جمشید پادشاه اسطوره ای ایران است که در شاهنامه فردوسی، ساختن کاخهای باشکوه به او نسبت داده شده است.
سوی تخت جمشید بنهاد روی
چو انگشتری کرد گیتی بر اوی (شاهنامه)
کارهای ساختمانی تخت جمشید به فرمان داریوش بزرگ در حدود 518 پ.م. آغاز شد. بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معینی که مورد نظرشان بود، تراشیدند و کوتاه و صاف کردند و گودی ها را با خاک و تختهسنگهای گران انباشتند. قسمتی از نمای صفه را از صخره طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تختهسنگهای کثیرالاضلاع کوه پیکری که بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آنکه این سنگهای بزرگ بر هم استوار بمانند آنها را با بستهای دم چلچلهای آهنی به هم پیوستند و روی بستها را با سرب پوشانیدند. این تخته سنگها یا از سنگ آهکی خاکستری رنگی است که از کوه و تپههای اطراف صفه استخراج میشده و یا سنگهای آهکی سیاهی شبیه به مرمر است که از کانهای مجدآباد در 40 کیلومتری غرب تختجمشید میآوردهاند. خرده سنگها و سنگهای بیمصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند. شاید در همین زمان بوده است که آب انبار بزرگ چاه مانندی در سنگ صخره و در دامنه کوه مهر به عمق 24 متر کندند.
پس از چند سال، صاف کردن صخره طبیعی و پر کردن گودیها به پایان رسید و تخت هموار گشت. آنگاه شروع به برآوردن شالوده بناها کردند. در دامنه آن قسمت از کوه رحمت که مشرف بر تخت است؛ آبراهههایی کندند و سر این آبراههها را در یک خندق بزرگ و پهن، که در پشت دیوار شرقی تخت کنده بودند، گذاشتند تا آب باران کوهستان از راه آن خندق به جویبارهایی در جنوب و شمال صفه راه یابد و وارد محوطه نشود. بدین گونه خطر ویرانی بناهای روی تخت، به دلیل سیلاب جاری از کوهستان از میان رفت. اما بعدها که این خندق پر شد، آب باران قسمت اعظم برج و باروی شرقی را کند و به درون محوطه کاخها ریخت. در هفتاد سال گذشته؛ باستانشناسان این خاکها را بیرون ریختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند
آبراهه های احداث شده در تخت جمشید
چاه ایجاد شده برای ذخیره آب باران
در اواخر سال 1312 شمسی، بر اثر خاکبرداری در گوشه شمال غربی تخت جمشید، حدود چهل هزار لوحه گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد. بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود. پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد. از میان الواح بعضی به زبان پارسی باستان و خط عیلامی است.
با استفاده از کتیبه های باستانی کشف شده در تخت جمشید مشخص شد که چهار زبان مهم بابلی (اکدی)، عیلامی، پارسی باستان و آرامی تقریبا به طور همزمان، کمابیش، در آن دوره مورد استفاده قرار میگرفته که در بین آنها پارسی باستان با 36 نشانه برای واج ها و دو نشانه برای جداکردن واژه ها از یکدیگر (میخ کج \ و علامت >) آسانترین خط بود که مانند دیگر زبانهای مرسوم در آن زمان از چپ به راست نوشته میشد ولی تنها در استفاده از نماد میخی با آن زبانها شباهت داشت. از 36 نشانه پارسی باستان 3 نشانه برای مصوت ها ( a وi و u) و بقیه برای نشان دادن یک هجا (یک صامت + یک مصوت) به کار میرفتند. در ضمن 8 نماد نیز در این زبان استفاده میشد که برای اورمزد (اهورامزدا) 3 نشانه، برای کشور (دهیو) 2 نشانه و برای خدا، شاه و میهن (بوم) هر کدام یک نشانه به کار رفته است.
آثار به جای مانده در تخت جمشید
توضیح دیگر در مورد زبان کتیبه ها آنکه اکثر کتیبه ها روایت عیلامی نیز دارد اما یکی از کتیبه های تخت جمشید تنها به عیلامی نوشته شده و روایت پارسی باستان ندارد. خط میخی عیلامی که از پارسی باستان کهن تر است دارای 300 نشانه بوده و با هیچ کدام از زبان های هند و اروپایی و سامی شباهت ندارد. مشخص شده که حسابداران هخامنشی از آن برای نگاشتن استفاده می کرده اند. در مورد بابلی که گویا قدیمیترین و مشکلترین خطوط بوده نیز باید گفت که به زبان مادی بسیار نزدیک بوده و اکثر کتیبه ها روایت بابلی نیز دارند. ( حتی بعضی از پژوهشگران بزرگ با توجه به اینکه هنوز هیچ کتیبه ای که زبان و خط مادها را به درستی مشخص کند یافت نشده است این زبان را زبان مادی می دانند.)
زبان آرامی نیز که زبانی سامی است توسط دبیران کوروش کبیر مورد استفاده بوده و کتیبه ای در نقش رستم به این زبان یافت شده است.
آثار به جای مانده در تخت جمشید
با کشف الواح گلی تخت جمشید شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگاری گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت. زیرا این اسناد حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرها، اعم از عمله، بنا، نجار، سنگتراش، معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح، سند هزینه یک یا چند نفر است. کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند؛ از ملتهای مختلف، چون ایرانی، بابلی، مصری، یونانی، عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همه آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران به شمار می رفتند. گذشته از مردان، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند. مزدی که به کارگران می دادند غالبا جنسی بود نه نقدی، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام "شکــل" سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند. اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شد عبارت بود از: گندم و گوشت.
کتیبه های کشف شده در تخت جمشید؛ جدا از لوح ها گلی و سکه ها؛ در مجموع بیست و پنج عدد است که از آن میان 9 کتیبه از داریوش (521-485 پ.م.) ؛ 12 کتیبه از خشایارشاه(486-465 پ.م.) و دو کتیبه از اردشیر اول (465- 424 پ.م.)؛ یک کتیبه از اردشیر دوم (404-359 پ.م.) و یک کتیبه از اردشیر سوم (359-338 پ.م.) است.
از آنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده؛ تنها می توان تصویر مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره گیری از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد. نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که بخش هایی از این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در حدود 70 سال قبل کشف شد.